ضرورت شکرگزارى از نعمتهاى معنوى
نعمتهاى معنوى، چون نعمت اسلام، تشیع، ولایت اهلبیت، معرفت خدا، معرفت اهلبیت و امام حسین و امام زمان علیهمالسلام بسیار باارزشتر از نعمتهاى مادى هستند. با هیچ مقیاسى قابل سنجش و ارزشگذارى نیستند.
چکیده
شکرگزارى در برابر برکات و نعمتهاى مستمر و مداوم الهى، ضرورت و حداقل شرط بندگى الهى است. ما انسانها در برابر بسیارى از نعمتهاى الهى ناسپاسیم و حتى به بسیارى از این نعمتهاى الهى توجه نداریم. اگر اندکى تأمّل کنیم و نیک بنگریم، در برابر نعمتهاى بیکران الهى ناتوان از شکرگزارى هستیم. اشکال ما این است که با بهرهمندى از هر نعمتى، از سایر نعمتهاى الهى غافل مىشویم. شایسته است با تمرین و آموزشهاى دینى و معنوى درصدد اصلاح این نقیصه برآییم. از سوى دیگر، اغلب شکرگزارى ما از نعمتهاى مادى الهى است و غالبا از وجود نعمتهاى معنوى غافلیم و هرگز توان شکرگزارى در برابر آنها را نداریم. این نوشتار به تفصیل به این موضوع مىپردازد.
موانع شکرگزارى در کلام امام سجاد علیهالسلام
در بررسى مناجات شاکرین، درباره اهمیت و ضرورت سپاسگزارى از خداوند سخن گفتیم. چنانکه اشاره شد، شکر نعمت امرى فطرى است. وقتى نعمتى در اختیار انسان قرار مىگیرد و انسان بدان توجه مىیابد، فطرتا درصدد شکر آن نعمت و سپاسگزارى از منعم برمىآید. البته باید در نظر داشت که توان شکرگزارى از همه نعمتهاى خدا در ما فراهم نیست. بىکرانگى نعمتهاى الهى موجب گردیده که فرصت شکرگزارى همه آنها براى ما میسور نگردد. شرایط زندگى هم، چنین مجالى را به ما نمىدهد.
گذشته از آن، موانعى ما را از شکر نعمتهاى خداوند باز مىدارد و براى اینکه توفیق شکرگزارى در ما پدید آید، باید آن موانع را بشناسیم و در حد توان درصدد رفع آنها بکوشیم. در اینباره امام سجاد علیهالسلام در فراز اول مناجات شاکرین مىفرمایند: «اِلهى اَذْهَلَنى عَنْ اِقامَةِ شُکرِک تَتابُعُ طَوْلِک، وَاَعْجَزَنى عَنْ اِحْصآءِ ثَنآئِکفَیضُ فَضْلِک، وَشَغَلَنى عَنْ ذِکرِ مَحامِدِک تَرادُفُ عَوآئِدِک، وَاَعْیانى عَنْ نَشْرِ عَوارِفِک تَوالى اَیادیک، وَهذا مَقامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمآءِ وَقابَلَها بِالتَّقْصیرِ وَشَهِدَ عَلى نَفْسِهِ بِالْإِهْمالِ وَالتَّضْییعِ»؛ خدایا، بخشش پىدرپى تو مرا از انجام وظیفه شکرگزارى غافل ساخت و ریزش مدام فضلت مرا از شمارش ستایشت عاجز گردانید و عطاى پیوستهات مرا از ذکر اوصاف ستودنى جمالت بازداشته و مرحمتهاى پیاپىات مرا از نشر و بیان ستودگىهایت ناتوان ساخته است. اینْ مقام کسى است که به نعمتهاى بىشمار تو معترف است و به ناسپاسى و کوتاهى در شکرگزارى از آنها پرداخته است. بر خود گواهى مىدهد که به اهمال و تضییع نعمتهایت پرداخته است.
1. ریزش مدام نعمتها و برکات
حضرت سجاد علیهالسلام اولین عامل غفلت از شکرگزارى از نعمتهاى خدا را، ریزش مدام نعمتهاى الهى معرفى مىکنند؛ یعنى وقتى انسان در معرض بهرهمندى از نعمتهاى خدا قرار گرفت و آن نعمتها او را به خود جلب کرد و درصدد رفع نیازمندىهاى خود برآمد، توجه او از خالق نعمتها منصرف گشته و به تأمین نیازها و لذت بردن از نعمتهایى که در اختیار او قرار گرفته معطوف مىگردد. اکنون که بنده درباره شکرگزارى از نعمتهاى خداوند سخن مىگویم و به تناسب موضوع بحث، به پارهاى از نعمتهاى خداوند توجه مىیابم که چه بسا در شرایط دیگر از آنها غافل بودم. یکى از آن نعمتها این مکانى است که در آن از معارف الهى سخن مىگوییم. همچنین این مجلس و محضر شما عزیزان، نعمت خداست.
همچنین آنچه ما از اساتیدمان فرا گرفتهایم و نیز آنچه از آیات و روایات و کتابهاى علما فرا گرفتهایم، نعمتهاى بزرگ خدا هستند. وسایل صوتى که صداى مرا به گوش شما مىرساند نیز نعمت خداست. همچنین فکر، حافظه و زبانى که با آن سخن مىگویم، نعمتهاى خدا هستند که ما اغلب از آنها غافل هستیم و توجهى به آنها نداریم. در نتیجه، درصدد شکرگزارى از آنها برنمىآییم. بىتردید آن بخش از نعمتها که جاذبه قوى دارند بیشتر انسان را از توجه به خداوند و تشکر از او غافل مىسازند.
مثلاً، انسان گرسنه وقتى غذاى لذیذ در اختیار او قرار مىگیرد، چنان با ولع و حرص به خوردن آن غذا مىپردازد که فراموش مىکند، آن غذا نعمت خداست و باید شکر آن را به جا آورد و صرفا درصدد تأمین غریزه و نیاز گرسنگى خود برمىآید. یا آنگاه که غریزه شهوت بر انسان غالب مىگردد و درصدد ارضاى آن برمىآید، فراموش مىکند که آن غریزه و وسایل ارضاى آن، نعمت خداست. به علاوه از سایر نعمتهاى الهى نیز غافل مىگردد و صرفا در پى نیاز جنسى خود برمىآید. چهبسا در آن حال، از استفاده صحیح و مشروع از آن غریزه نیز غافل گردد و درصدد استفاده حرام و نامشروع از آن نعمت خدا برآید. نعمت خدا را به نقمت و ننگ و عار تبدیل سازد.
پس یکى از عوامل اساسى که ما را از شناخت و توجه به نعمتهاى خدا باز مىدارد و در نتیجه، مانع شکرگزارى خدا مىگردد، نعمتهاى خداست که به وفور در اختیار انسان قرار گرفته است. به تعبیر امام سجاد علیهالسلامدر این مناجات، «توالى و تتابع نعمتها»؛ یعنى از پى هم آمدن و ریزش مدام نعمتهاست؛ چه آنکه همه آنچه در اختیار انسان قرار گرفته و به وسیله آنها نیازهاى ما برطرف مىگردد، نعمتهاى خداست و هدف خداوند از بخشش آنها، تسهیل و تأمین بستر تکامل و تعالى انسان است؛ چون با استفاده بهجا و صحیح از نعمتهاى الهى غایت اساسى آفرینش انسان که رسیدن به کمال و تعالى و قرب الهى است، تأمین مىگردد. اما ناسپاسى و غفلت موجب سوءاستفاده از نعمتهاى الهى مىشود. در نتیجه، هدف و غایت آن نعمتها تأمین نمىگردد. انسان به انحطاط و حضیض حیوانیتولذتپرستى و هواپرستى مبتلا مىشود.
روشن است که توالى و از پى هم آمدن نعمتها، ناشى از فضل و بخشش بىکران الهى است و نقص به شمار نمىآید. نقص و اشکال متوجه ماست که با بهرهمندى از هر نعمتى از توجه به سایر نعمتها و نیز از خداوند که آن نعمتها را در اختیارمان قرار داده، غافل مىگردیم و نمىتوانیم به توجه خود گسترش و وسعت بخشیم تا علاوه بر توجه به یک نعمت، نظر و توجهمان به سایر نعمتها، بخصوص به خداوند نیز معطوف گردد. در نتیجه، درصدد شکرگزارى از او برآییم.
پس بایسته است که با تمرین و آموزشهاى دینى و معنوى درصدد رفع این نقیصه برآییم. براى رفع این نقیصه و توجه یافتن انسان به منعمى که پیوسته نعمتهایش را در اختیار ما مىنهد، آدابى در شرع مقدس وارد شده که رعایت آنها به هنگام استفاده از نعمتهاى الهى، انگیزه شکرگزارى و توجه به خداوند را در انسان پدید مىآورد. یکى از آن آداب، این است که انسان قبل از خوردن غذا «بسماللّه الرحمن الرحیم» بگوید و یا در اثناى خوردن غذا و پس از دست کشیدن از آن «الحمدللّه» بگوید. یا اینکه در دعاى وضو به هنگام مشاهده آب مىخوانیم: «اَلْحَمْدُللَّهِِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُورا، وَلَمْ یجْعَلْهُ نَجِسا.» توجه به این آداب و مستحبات و تکرار آنها موجب توجه بیشتر به نعمتهاى خدا و استفاده صحیح از آنها و شکرگزارى از خداوند مىگردد.
2. بىشمارى نعمتهاى خدا
عامل دومى که موجب غفلت از شکرگزارى از نعمتهاى خدا مىگردد و در مناجات حضرت از آن یاد شده است، بىشمار بودن نعمتهاى خدا و جوشش مدام آنهاست. بىحد بودن نعمتهاى الهى، انسان را از شمارش آنها عاجز ساخته است. در نتیجه، عدم توجه به آن نعمتهاى نامحدود موجب غفلت انسان از آنها و عدم امکان شکرگزارى همه آنها مىگردد. واژه «فیض» که در آموزههاى دینى فراوان به کار رفته و ما به تعابیرى چون «فیض الهى» و یا «فیاضیت خداوند» زیاد برخورد مىکنیم، به معناى سرازیر شدن و سررفتن است.
«فاض الماء» به معناى سرریز شدن آب از ظرف است. کاربرد این واژه در دایره مادیات و محسوسات به معناى جوشش از درون، سرریز شدن و سررفتن است. از اینرو، وقتى اشک فراوان از چشم سرازیر مىشود، گفته مىشود: «فاضت العین» و یا در قرآن در ارتباط با مسیحیان مؤمن، که با شنیدن دعوت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به ایشان ایمان آوردند، مىخوانیم: «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند مىبینى که دیدگانشان از آنچه از حق شناختهاند اشک مىبارد، گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم پس [نام]ما را با گواهیدهندگان [به حق، یعنى با نام دیگر مؤمنان ]بنویس.» (مائده: 83)
اما در کاربرد واژه «فیض» درباره خدا و به عنوان نمونه، در این جمله که «عالم فیض خداست»، به هیچوجه معناى مادى آن اراده نشده و آن تعبیر به این معنا نیست که از درون خدا چیزى سرریز مىشود. اساسا ما وقتى مىخواهیم مفاهیم و صفاتى را که از مادیات انتزاع شدهاند به خداوند نسبت دهیم، حیثیتهاى مادى را از آنها تجرید مىکنیم و برداشتى صرفا معنوى و مجرد از آنها داریم. مثلاً، واژه «على» که از «علو» به معناى بلندى گرفته شده، وقتى درباره خداوند به کار مىرود، معناى والایى و علوّ مادى از آن تجرید مىشود و معناى علوّ معنوى خداوند را افاده مىکند. یا اینکه واژه «عظیم» از «عظم»، به معناى استخوان گرفته شده است. در این کاربرد، به حیوانى که بزرگ و داراى استخوانهاى بزرگ باشد، عظیم گفته مىشود.
اما وقتى این واژه درباره خداوند به کار مىرود، به هیچوجه معناى مادى آن لحاظ نمىشود، چون خداوند مجرد است و داراى جسم نمىباشد، و از آن عظمت و شکوه معنوى اراده مىگردد. همچنین «صانع» به صنعتگرى گفته مىشود که با ترکیب مواد و ایجاد تغییرات در آنها وسیلهاى مىسازد و مسلما این معنا در کاربرد آن درباره خداوند منظور نیست و کاربرد آن درباره خداوند بدین معناست که خداوند اشیا را از کتم عدم خارج ساخت و لباس وجود و هستى به آنها پوشاند. از اینرو، وقتى متکلّمان این صفات و مفاهیم مشترک را درباره خداوند به کار مىبرند، مىکوشند که آمیزهها و شائبههاى جسمانى را از آنها خارج و تجرید کنند، مثلاً مىگویند: «اللّهُ عالمٌ لا کَعِلْمُنا یا هُو قادرٌ لا کَقُدْرَتِنا.»
روشن شد که یکى از عوامل غفلت از نعمتهاى الهى و عدم شکر آنها، بىشمار بودن آنهاست. ریزش مدام و انبوه نعمتهاى الهى موجب گردیده که انسان از شناخت آنها عاجز بماند و نتواند آنها را احصا کند. از اینرو، خداوند فرمود: «وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»(ابراهیم: 34)؛ و از هرچه خواستید به شما داد، و اگر [بخواهید ]نعمت خدا را بشمرید آن را شمار نتوانید کرد؛ به راستى آدمى ستمگر و ناسپاس است.
در آیه دیگر مىفرماید: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدىً وَلَا کِتَابٍ مُنِیرٍ» (لقمان: 20)؛ آیا ندیدهاید که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است، مسخر شما ساخته و نعمتهاى آشکار و نهان خویش را بر شما گسترده و فراوان کرده است؟ و برخى از مردم درباره خدا بى [آنکه ]دانش و رهنمود و کتابى روشن [داشته باشند ]به مجادله برمىخیزد.
ما هر قدر درصدد شناسایى نعمتهاى خداوند برآییم، بخش اندکى از آنها را مورد شناسایى قرار مىدهیم. علاوه بر این، شناخت ما به آن بخش از نعمتها نیز ناقص خواهد بود. به هیچوجه نمىتوانیم همه نعمتهایى که خداوند در پیرامون ما قرار داده و همچنین امکانات و نعمتهایى را که در بدن و وجود ما قرار داده بشناسیم. در نتیجه، شکر آن نعمتهاى بىکران از ما ساخته نیست. ما در مقام شکر مىتوانیم از بخشى از نعمتهاى خدا که مورد شناسایى ما قرار گرفته، آن هم به نحو ناقص، شکرگزارى کنیم و از به جا آوردن حق شکرگزارى از یک نعمت نیز عاجزیم. بایسته است که در راستاى شکرگزارى از نعمتهایى که امکان شناسایى آنها براى ما فراهم است، از علوم مربوطه استفاده کنیم.
حتىالامکان شناخت فعالیتهاى فیزیولوژیک بدن و فعالیتهاى اندام و تعاملات آنها با یکدیگر و فعالیتهاى روحى و روانى انسان و نیز شناخت ویژگىها و خواص پارهاى از نعمتهایى را که مورد استفاده ما قرار مىگیرد، براى خود فراهم سازیم. باید توجه داشت که دفع بلاها و حوادث ناگوار و فرشتگانى که خداوند آنان را مأمور کرده که از ما محافظت کنند نیز از نعمتهاى الهى به شمار مىروند که ما کمتر به آنها توجه داریم و بابت آنها از خداوند تشکر نمىکنیم. حضرات ائمّه معصومین علیهمالسلامدر بسیارى از دعاها از جمله، در دعاى جوشن صغیر، دعاى افتتاح و دعاى ابوحمزه ثمالى ما را به بلاهایى که خداوند از ما دفع کرده است توجه دادهاند.
ضرورت توجه ویژه به نعمتهاى معنوى و شکرگزارى آنها
شایسته است با فراغت بال و در محیطى آرام، لختى به تفکر درباره نعمتهاى خداوند بپردازیم. فهرستى از نعمتهاى خداوند تهیه و پیوسته در هر فرصتى که به هریک از آنها توجه یافتیم، به حمد و سپاس خداوند بپردازیم. در این صورت، ما ادب بندگى و شکرگزارى از معبود را به جا آوردهایم. اندکى از نعمتهاى خدا را پاس داشتهایم. چنانکه وقتى کسى به ما خدمت مىکند و کارى براى ما انجام مىدهد، ما خود را موظف مىدانیم که از او تشکر کنیم. گاهى براى کارى که کسى براى ما انجام مىدهد، چندین بار و در هر فرصتى که او را ملاقات مىکنیم به تشکر و اظهار شرمندگى از او مىپردازیم. با این تفاوت که آنچه دیگران در اختیار ما مىگذارند از نظر کمّى و کیفى محدود است، اما نعمتهاى خداوند حدى ندارد.
امکان شکرگزارى از همه آنها و حتى اداى حق سپاس از یکى از آنها براى ما فراهم نیست، بخصوص نعمتهاى معنوى نظیر نعمت ایمان و دین که قابل ارزیابى نیستند و ما نمىتوانیم به اهمیت و ارزش آنها واقف گردیم. در روایتى درباره سرمایه عظیم ولایت ائمّه اطهار علیهمالسلام آمده است: امام موسىبن جعفر علیهالسلام فرمودند: مردى نزد آقاى ما، امام صادق علیهالسلام آمد و نزد ایشان از فقر شکایت کرد، حضرت فرمودند: مطلب چنان نیست که تو مىگویى و من تو را فقیر نمىدانم. او گفت: اى آقاى من! به خدا قسم، به حال من واقف نشدهاى و شمهاى از فقر خود را باز گفت و امام صادق علیهالسلام تکذیب کردند، تا اینکه به او فرمودند: به من بگو اگر صد دینار طلا به تو دهند تا از ما بیزارى جویى مىگیرى؟ گفت: نه، حضرت تا هزاران دینار (در مقابل برائت و بیزارى از اهلبیت علیهمالسلام) فرمودند و آن مرد سوگند خورد که نه. حضرت فرمودند: آیا کسى که متاعى دارد که با این همه پول نمىفروشد فقیر است؟1
به هر حال، نعمتهاى معنوى، چون نعمت اسلام، تشیع، ولایت اهلبیت، معرفت خدا، معرفت اهلبیت و امام حسین و امام زمان علیهمالسلام بسیار باارزشتر از نعمتهاى مادى هستند. با هیچ مقیاسى قابل سنجش و ارزشگذارى نیستند و درک این نعمتها از عهده ما خارج است و ما ناچاریم که در پیشگاه خداوند اعتراف کنیم که از شکر این نعمتهاى بزرگ عاجزیم. بر اساس برخى از روایات اعتراف به عجز از شکرگزارى نعمتهاى خداوند، خود شکر نعمت محسوب مىگردد.
از جمله امام صادق علیهالسلاممىفرمایند: «و شکر تمام و کامل این است که زبان دل و با خضوع در پیشگاه خداوند به عجز از انجام کوچکترین شکر اعتراف کند، چه آنکه موفقیت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازهاى است که شکر آن لازم است و این موفقیت باارزشتر و پرقیمتتر از آن نعمتى است که موفق به شکر آن شدهاى پس براى هر شکرى، شکرى برتر از آن بایدت تا بىنهایت که انسان شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسیدن به غایت و نهایت شکر، قاصر و عاجز است.»2
قصور و کوتاهى انسان در شکرگزارى از خدا
حضرت در پایان فراز مزبور از مناجات خود به ریزش پیوسته نعمتها و فراوانى آنها و عجز از شکرگزارى و نیز کوتاهى در قدردانى و شکر آنها اعتراف مىکنند. از آنجا که نعمتهاى خدا بىشمار است و همه جن و انس نمىتوانند آنها را بشمارند، انسانْ قاصر و عاجز از اداى شکر آنهاست. اما از آن جهت که توجه به نعمتى و تلاش در بهرهمندى از آن، او را از توجه به خداوند غافل مىسازد و در نتیجه، نمىکوشد که در حد توان، سپاس خداى را به جا آورد، مقصر است؛ چراکه نباید توجه به برخى نعمتها انسان را از سایر نعمتها و نیز از خداوندى که آن نعمتها را در اختیار انسان نهاده است، غافل سازد. انسان در هر حال باید توجه اصلى خود را معطوف به خداوند کند و هیچ چیز او را از یاد خدا باز ندارد. در مقام بهرهبردارى از هر نعمتى، اول رو به سوى خداوند آورد و به پاس آن نعمت از خداوند شکرگزارى کند.
آنگاه حضرت بر نفس خود که به اهمال و تضییع نعمتها پرداخته شهادت مىدهند. ما اگر در خویش بنگریم، درمىیابیم که در طول عمر و پیوسته از نعمتهاى بزرگ خدا برخوردار بودیم و قدر آنها را نشناختیم و استفاده بایسته و حتى گاهى استفاده صحیح از آنها نبردیم. کیست که از جوانى و سلامتى، این دو نعمت بزرگ خدا استفاده شایسته و بایسته برده باشد؟ پس ما علاوه بر آنکه احاطه به همه نعمتهاى خدا نداریم و نمىتوانیم همه نعمتهایى را که خداوند در اختیارمان نهاده بشناسیم و در نتیجه، از شکر همه آنها عاجزیم، از انجام سپاس و شکرى که از عهدهمان ساخته است نیز کوتاهى مىکنیم.
حضرت در ادامه مناجات مىفرمایند: «وَاَنْتَ الرَّؤُفُ الرَّحیمُ الْبَّرُ الْکریمُ، الَّذى لا یخَیبُ قاصِدیهِ، وَلا یطْرُدُ عَنْ فِنآئِهِ آمِلیهِ، بِساحَتِک تَحُطُّ رِحالُ الرَّاجینَ، وَبِعَرْصَتِک تَقِفُ آمالُ الْمُسْتَرْفِدینَ، فَلا تُقابِلْ آمالَنا بِالتَّخْییبِ وَالْأَیاسِ، وَلا تُلْبِسْنا سِرْبالَ الْقُنُوطِ وَالْإِبْلاسِ»؛ و تو بسیار با رأفت و مهربان و با کرم و احسانى که هرکس را رو به تو آرد محروم نمىسازى و امیدواران به خویش را از درگاه خود دور نمىگردانى. به ساحت قدس تو امیدواران بار مىافکنند و آرزوهاى بخششخواهان و کمکجویان در پیشگاه تو بار بستهاند. پس امیدهاى ما به خود را با نومیدى و یأس مواجه مگردان و جامه نومیدى و سرافکندى به ما مپوشان.
«فناء»، «ساحت» و «عرصه» به معناى پیشگاه است و براى هرکدام از آنها در فارسى واژه مستقلى وجود ندارد. تعبیر «بساحتک تحط رحال الرّاجین» کنایى است. این تعبیر در اصل براى توقف مسافران و کاروانها در محلى که بدان منظور فراهم شده به کار مىرود و «محط الرحال» به بارانداز و محلى گفته مىشود که کاروانیان در آنجا توقف مىکنند. باروبُنههاى خود را در آنجا قرار مىدهند. در فراز مزبور از مناجات، کنایه از پناه آوردن امیدواران به ساحت قدس ربوبى و آستان مهر و رأفت الهى که یگانه پناهگاه بندگان است، مىباشد.
سپس حضرت مىفرمایند: «اِلهى تَصاغَرَ عِنْدَ تَعاظُمِ الائِک شُکرى، وَتَضآئَلَ فى جَنْبِ اِکرامِک اِیاىَ ثَنآئى وَنَشْرى»؛ خدایا، شکر و سپاس من در برابر نعمتهاى بزرگ تو بسیار ناچیز است. ثناگویى و بازگویى نعمتهایت در مقابل اکرام و عنایتت به من بىمقدار مىباشد.
انسان در برابر خدمتى که به او شده و نعمتى که در اختیارش قرار گرفته، باید بکوشد که شکر و سپاسِ درخور انجام دهد و درصدد جبران لطف و مرحمتى که در حق او شده برآید. مثلاً، اگر کسى خانهاى را با تمام وسایل و امکانات در اختیار انسان قرار دهد و حتى سندش را به نام او بزند، اگر دریافتکننده این هدیه بزرگ به گفتن «متشکرم» بسنده کند، شکر آن نعمت و هدیه بزرگ را به جا نیاورده است. وى در مقام تشکر و سپاس باید رفتار و خدمتى متناسب با آنچه در اختیارش قرار گرفته انجام دهد و اگر امکان جبران آن خدمت بزرگ برایش فراهم نیست، سخنانى حاکى از سپاسگزارى و حقشناسى و تلاش براى جبران آن خدمت بزرگ بر زبان جارى سازد. اظهار محبت و شرمسارى کند تا حق لطفى که به او شده انجام داده باشد.
اما روشن است که ما نمىتوانیم شکر بایسته و شایسته نعمتهاى خداوند را انجام دهیم و شکر ما هرچند از نظر کمیت و کیفیت زیاد به چشم آید، در برابر نعمتهاى الهى بسیار حقیر و ناچیز است. حتى قدردانى و شکر نعمتهایى که به ظاهر به چشم نمىآیند و در مقایسه با سایر نعمتها کوچک جلوه مىکنند از ما برنمىآید، و به هیچوجه، نمىتوانیم قدر و ارزش آنها را بشناسیم. به عنوان نمونه یکى از نعمتهاى خدا که به ندرت ما به آن توجه مىیابیم، تارهاى صوتى است که خداوند در حنجره ما قرار داده و امکان سخن گفتن را براى ما تسهیل مىسازند.
حال اگر به هر دلیلى این تارهاى صوتى آسیب ببینند، انسان نمىتواند سخن گوید و تنها صداهاى ناموزون و نامفهوم از دهان انسان خارج مىشود و در نتیجه ارتباط کلامى انسان با دیگران برقرار نمىگردد. آنگاه هرکسى که تارهاى صوتىاش آسیب دیده در حد وسع و توان مالىاش درصدد رفع آن ناراحتى برمىآید و براى مداوا و در صورت لزوم براى جراحى حنجره خود اقدامات لازم را انجام مىدهد.
گاه چندین بیمارستان عوض مىکند و چندین میلیون تومان خرج مىکند. حتى اگر از امکانات پزشکى و دانش پزشکى داخل کشور نتیجه نگرفت، اگر از سرمایه مالى مناسبى برخوردار باشد، براى ادامه معالجه به خارج سفر مىکند و بدان امید که سلامتى خود را باز یابد و مشکل تارهاى صوتى او مرتفع گردد، هر قدر که بتواند خرج معالجات خود مىکند. اکنون که خداوند چنین نعمتى را رایگان در اختیار ما نهاده، ما باید بنگریم که چه وظیفهاى در قبال آن داریم. آیا سزاوار است که از این نعمت الهى سوءاستفاده کنیم. مثلاً به پدر و مادر خود دشنام دهیم و با آنها تندى کنیم؟ آیا سزاوار است که دروغ بگوییم و تهمت بزنیم و غیبت کنیم و حرفهاى لغو و بیهوده بر زبان جارى سازیم؟
پی نوشت ها:
1-محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ب 7، ص 147، ح 1.
2-همان، ج 71، ب 61، ص 52، ح 77.
منبع: ماهنامه معرفت ـ شماره 168